سئوال ديگرى پيش مى آيد و آن چنين است : بعد از اين كه شيطان خلق شد و نافرمانى خدا را نمود، در مقابل عظمت ، بزرگى و شوكت او تكبر ورزيد، از ميان ملائكه ، بهشت و نعمت هاى آن رانده شد. چرا خداوند به او مهلت داد؟ چرا در خواست او را درباره عمر طولانى و ادامه حيات او پذيرفت ؟ چرا فورا او را نابود نكرد كه اين گونه به جنايت و خيانت خود ادامه دهد و مردم را بيشتر به سوى بدبختى و شقاوت و جهنم و عذاب بكشاند؟.........
پاسخ:
در تبیین مسألۀ فلسفۀ آفرینش شیطان و محدودۀ نفوذ و تسلط آن، توجه به نکاتی چند ضروری است:
اوّلاً: نقش شیطان در انحراف و گمراهی انسان فقط در حد دعوت است.
ثانیاً: تکامل، همواره در میان تضاد ها صورت می گیرد و از این جهت، خلق چنین موجودی در نظام احسن، بیهوده و بی جهت تلقی نمی شود، بلکه جلوه ای است از رحمانیت و خیریت محض الاهی.
ثالثاً: شیطان سال ها (6 هزار سال)(1) هم نشین فرشتگان و اهل عبادت بود، ولی بعداً به خواست خود و بر اثر تکبر، راه طغیان و انحراف را در پیش گرفت و از رحمت خداوند دور شد، اما در هر صورت، آفریده خداست و در جهان هستى، نقشی دارد.
برخی از عارفان و حکیمان، شیطان را به سگ آموزش دیده تشبیه کرده اند که بیگانگان را آزار می دهد و به خودی ها کاری ندارد. به تعبیری قلمروي شيطان " تشريع" است نه " تكوين" ، يعني قلمروي شيطان فعاليتهاي تشريعي و تكليفي بشر است. شيطان فقط در وجود بشر مي تواند. نفوذ كند نه در غير بشر. قلمروي شيطان در وجود بشر نيز محدود است به نفوذ در انديشه او نه تن و بدن او. نفوذ شيطان در انديشه بشر نيز منحصر است به حد وسوسه كردن و خيال يك امر باطلي را در نظر او جلوه دادن.
قرآن اين معاني را با تعبيرهاي "تزيين"، "تسويل"، "وسوسه" و امثال اينها بيان مي كند، و اما اينكه چيزي را در نظام جهان بيافريند و يا اينكه تسلط تكويني بر بشر داشته باشد، يعني به شكل يك قدرت قاهره بتواند بر وجود بشر مسلط شود و بتواند او را بر كار بد اجبار و الزام نمايد، از حوزه قدرت شيطان خارج است. تسلط شيطان بر بشر محدود است به اينكه خود بشر بخواهد دست ارادت به او بدهد.(2)
قرآن مجید نیز درباره کسانی که سزاوار وسوسه و آزارهای شیطانی اند، می گوید: «أَلَمْ تَرَ أَنَّا أَرْسَلْنَا الشَّیاطِینَ عَلَی الْکافِرِینَ تَؤُزُّهُمْ أَزًّا،(3) آیا ندانستی که ما شیطان ها را بر کافران گماشته ایم؛ تا آنان را [به گناهان] تحریک کنند».
و در آیۀ دیگری آمده است: «إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَی الَّذِینَ یَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذِینَ هُمْ بِهِ مُشْرِکُونَ،(4) تسلّط او فقط بر کسانی است که وی را به سرپرستی برمی گیرند و بر کسانی که آنها به او [خدا] شرک می ورزند».
به همین جهت وقتی که در قیامت، عده ای شیطان را به دلیل این که آنها را گمراه کرد مؤاخذه می کنند، شیطان با آنها محاجه می کند و می گوید: «... و ما کان لی علیکم من سلطان الاّ ان دعوتکم...(5) و مرا بر شما سلطه ای نبود جز این که شما را خوانده ام...».
از این آیات به خوبی آشکار می شود که کسانی که با اختیار خود، از ولایت الهی روی گردان شده اند، سزاوار اسارت شیطانی اند؛ اما قرآن درباره پاکان و انسان هایی که بهره مند از الهامات رحمانی اند، خطاب به شیطان می فرماید: «إِنَّ عِبادِی لَیْسَ لَکَ عَلَیْهِمْ سُلْطانٌ إِلاَّ مَنِ اتَّبَعَکَ مِنَ الْغاوِینَ،(4) در حقیقت، تو را بر بندگان من تسلّطی نیست؛ مگر کسانی از گمراهان که تو را پیروی کنند».
براي مطالعۀ بیشتر در بارۀ شيطان، رجوع شود به:
1. تفسير " الميزان " جلد 8 صفحات 34- 58 ذيل آيات اول سوره اعراف.
2. كتاب "خدمات متقابل اسلام و ايران" تأليف استاد شهید مرتضی مطهری.
موفق باشید ...
پاورقی_________________
1. نهج البلاغه، خطبه ی قاصعه، ش 234.
2. مطهري، مرتضي، مجموعه آثار، ج 1.
3. مریم، آیه 83.
4. نحل، آیه 100.
5. ابراهیم، 22.
6. حجر، آیه 42.
پرسش :
آيا خداوند شيطان را شيطان آفريد؟ چرا شيطان را خنّاس ميگويند؟
پاسخ :
1. دربارة قسمت اول پرسش اولاً بايد گفت: كلمه شيطان از ماده (شطن) گرفته و (شياطين) به معناي خبيث و پست آمده است و شيطان به موجودي سركش و متمرد اطلاق ميشود، اعم از انسان و يا جن و يا جنبدگان ديگر، بايد توجه داشت كه شيطان اسم عام است يعني اسم براي جنس موجودات شرير است، اما ابليس اسم خاص است كه اسم براي يك موجودي خاص است كه آدم (ابوالبشر) را فريب داد و هم اكنون با لشكر خود در كمين فرزندان آدم است و همواره تلاش ميكند تا آنها همانند پدرشان آدم فريب دهد.[1]
ثانياً: دربارة شيطان (ابليس) بحثهاي متعدد و مختلفي در ميان صاحب نظران مطرح است اما در اين جا به طور خلاصه اشاره ميشود كه برخي بر آناند كه خداوند شيطان را شيطان نيافريد، به اين دليل كه سالها همنشين فرشتگان و بر فطرت پاك بود، ولي بعد از آزادي خود سوء استفاده كرد و بناي طغيان و سركشي گذارد، پس او در آغاز پاك آفريده شد و انحرافش بر اثر خواست خودش بوده است.[2] و بنابر اين ديدگاه گفته شده است كه هرگز خداوند از همان اول موجودي به عنوان شيطان با داشتن ماهيت پليد شيطاني نيافريده است بلكه خداوند موجودي قابل تكامل آفريده و آن را در گذرگاه هستي هدايت كرده است اين خود موجود است كه راه خود را منحرف ساخته و خويشتن را ساقط كرده است، همچنان كه خداوند، فرعون را با صفت فرعوني، نرون را با صفت نروني، ابن ملجم را به صفت خود او خلق نكرده است بلكه خداوند انسان آفريده است كه شايستگي رشد و اعتلاي انساني را دارا بودهاند اما آنها خودشان با ميل و اختيار خويش، راه انحرافي را برگزيده و عنوان فرعوني، نروني، ابن ملجمي پيدا نمودهاند و اين مسئله اشكالي را بر نظام آفرينش پديد نميآورد مثلاً فرض كنيد پنبه بودن يك ماده براي ما مطلوب است، اگر اين پنبه آتش بگيرد و بسوزد سوختة اين پنبه را ميتوانيم در جلوگيري از جريان خون يك جراحت به كار ببريم، آفرينش موجودات شيطاني نيز چنين است كه نسبت به كل نظام آفرينش خيراند اما نسبت به برخي ديگر شر هستند شيطان (ابليس) نيز ازاين قاعده بيرون نيست، زيرا بر اساس احاديث معتبر و مضمون بعضي از آيات قرآني، ابليس قرنهاي متمادي پس از خلقتش مشغول تسبيح و تقديس خداوندي بوده است، اگر ماهيت او پليد بوده است، اشتغال به تسبيح و تقديس پيدا نميكرد و اگر ذات او فضيلت و كمال بوده است، انحراف و پليدي بعداً براي او پديد آمده است.[3] برابر اين نظريه معلوم ميشود كه شيطان همانند موجودات ديگر با فطرت توحيدي آفريده شده و پليد و ناپاك و صفت شيطاني نداشته است اما بر اثر تكبرش در برابر خداوند و سجده نكردن به فرمان الهي بر انسان كامل، گرفتار عجب، تكبر و خودبزرگبيني گرديد و پليد و منحرف شد.
نكتة اخلاقي اين جريان آن است كه شيطان با يك نافرماني و تكبر در برابر دستور خداوند براي ابد شقي شد و از درگاه خداوند رانده شد و رحمت الهي شامل او نميشود، پس بايد انسان مواظب باشد كه به طور عمد و آگاهانه از دستور خداوند سرپيچي نكند و در برابر احكام الهي نافرماني ننمايد وگرنه همانند شيطان از رحمت خداوند رانده خواهد شد.
2. دربارة قسمت دوم سؤال بايد گفت: كلمة (خنّاس) صيغه مبالغه از ماده (خنوس) به معناي جمع شدن و عقب رفتن است، اين به خاطر آن است كه شياطين هنگامي كه نام خداوند برده ميشود عقبنشيني ميكنند و از آن جا كه اين امر غالباً با پنهان شدن توأم است اين واژه به معناي (اختفاء) نيز آمده است، اصولاً شياطين برنامههاي خود را با مخفيكاري ميآميزند و گاه چنان در گوش جان انسان ميدمند كه انسان باور ميكند فكر، فكر خود او است، واز درون جانش جوشيده و همين باعث اغوا و گمراهي او ميشود، كار شيطان تزيين است و مخفي كردن باطل در لعابي از حق، دروغ در پوستهاي از راست، و گناه در لباس عبادت و گمراهي در پوشش هدايت، خلاصه هم خودشان مخفي هستند و هم برنامههايشان پنهان است و اين هشداري است به همة رهروان راه حق كه منتظر نباشند شياطين را در چهره و قيافه اصلي ببينند يا برنامههايشان را در شكل انحرافي مشاهده كنند هرگز چنين نيست آنها وسواس خناسياند و كارشان حقه و دروغ و نيرنگ و رياكاري و ظاهرسازي و مخفي كردن حق است.[4]
نكتة ديگر در اين كه وسوسهگر خناس تنها شيطان (ابليس) نيست بلكه همه جنود ابليس خناس هستند، زيرا خناس تنها در ميان يك گروه و در يك قشر و لباس نيستند در ميان جن و انس پراكندهاند و در هر لباس و هر جماعتي يافت ميشوند بايد مراقب همةآنها بود و بايد از شر همة آنها به خدا پناه برد، دوستان ناباب، همنشينيهاي منحرف، نويسندگان و گويندگان، طاغوتيان مكتبهاي الحادي و التقاطي ظاهر فريب، وسايل ارتباط جمعي وسوسهگر همه اينها در مفهوم گسترده (وسواس خناس) داخلاند كه انسان بايد از شر آنها به خدا پناه ببرد.
و بالاخره دربارة خطر (خنّاس) جالب و آموزنده است كه اين جريان بازگو شود، در حديث پُر معني و تكان دهندهاي از امام صادق رسيده كه ذيل اين آيه: والذين اذا فعلوا فاحشةً او ظلموا انفسهم ذكروا الله فاستغفروا لذنوبهم)[5] يعني كساني كه هرگاه كار بدي انجام دهند يا به خويشتن ستم كنند خدا را ياد ميآورند و براي گناهانشان استغفار ميكنند. فرمود: وقتي اين آيه نازل شد ابليس بالاي كوهي در مكه رفت و با صداي بلند فرياد كشيد و سران لشكرش را جمع كرد، گفتند چه شده است كه ما را فراخواندهاي؟ ابليس گفت اين آيه كه نازل شده پشت ما را ميلرزاند و سبب نجات بشر ميشود، چه كسي ميتواند با آن مقابله كند؟ يكي از شياطين بزرگ گفت من ميتوانم و نقشهام چنين و چنان است. ابليس طرح او را نپسنديد، ديگري برخاست و طرح داد باز قبول نشد و بالاخره يكي از شياطين به نام (وسواس خناس) برخواست و گفت: من از عهدةآن برميآيم ابليس گفت از چه راه؟ (خناس) گفت: آنها را با وعدهها و آرزوها سرگرم ميكنم تا آلودة گناه شوند، و هنگامي كه گناه كردند توبه را از يادشان ميبرم. ابليس به (خناس) گفت: تو ميتواني از عهدة اين كار برآيي و نقشة تو دقيق است و اين مأموريت تا دامنة قيامت به خناس سپرده شد.[6]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. صدرالمتألهين، مفاتيح الغيب، ج 1، المشهد العاشر، ص 259، نشر مؤسسة التاريخ العربي ، بيروت، 1419 ق.
2. ناصر مكارم، تفسير نمونه، ج 27، ص 476، نشر دارالكتب الاسلاميه، تهران.
3. علامه طباطبايي، الميزان، مجلدات، 8، 12، 13، 9، 7، 14، 17. نشر مؤسسة اسماعيليان، قم، سال 1412 ق.
4. محمد تقي جعفري، شرح و تفسير مثنوي، ج 1، نشر حيدري تهران.
منبع:http://www.andisheqom.com
تعداد صفحات : 8